جهانِ بی‌نوید شعری از اصلان قزل‌لو

اصلان قزل‌لو – ایران

همین که

تکه‌تکه نکردند خبر را

زندگی

دق کرد

فکرهایی

جهان را سبز می‌خواست

 من

که در تیرباران‌ها

در اعدام‌ها

خوابم می‌پرد

دسته‌گلی

به گور زندگی می‌گذارم

هر روز

و درست

در همین هنگام

که نویدی نیست

جهان خوابش می‌برد

مرگ را

در افغانستان

با طالبان

قسمت می‌کنند

تا شهر بخوابد

شیراز

بهارنارنج‌هایش را

به کرونا می‌بخشد

و داودی‌ها

در رحمت‌آباد

حراج می‌شوند

بیا

این گریه‌های آخر را

به پای الوک‌های گردنهٔ کولی‌کش

خالی کنیم

جهان

عقلش را

در شهرهای بی‌حجاب شرق و غرب

جا گذاشته

ما

چند سال است

که با مرگ قدم می‌زنیم؟

ارسال دیدگاه